صفحات

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

جنبش اجتماعی ضد استبداد در ایران

بدلایل تاریخی خوشبختانه انسان ایرانی میتواند تاریخی اندیشه کند. تاریخی اندیشیدن روشی است ماتریالیستی که از یکسو شناخت تغییرات در روندی بجلو را تسهیل میکند، و از سویی دیگر شناخت تکاملی آن موضوع مشخص را در پروسه ای متداوم تا تغییر نهایی آن امکانپذیر میسازد. این بمعنی بررسی یک موضوع اجتماعی در روند شکل گیری و تحولات آن از شروع تا تغییر آن به موضوع دیگر، پیچیده ترشدن آن، و یا بانجام رسیدن کامل آن موضوع اجتماعی و شروع خواستی نو بر مبنای نتایج حاصله از آن است. در این روش شناخت موضوع اجتماعی مورد بررسی در روند رشد و تغییرات در زمان و مکان مشخص آن پدیده که مربوط به همان موضوع اجتماعی میباشند بررسی میشود. از سویی دیگر این روش نفقط موضوع مورد بررسی را در ارتباط با تغییرات متداوم اجتماعی مربوط به خود آن پدیده بلکه بررسی بلکه با دیگر پدیده هایی که بنحوی با آن نیز مربوطه میشوند نیز بررسی میکند. یعنی کلیه موضوعات مورد بررسی را در حرکت و تغییر و تاثیر گذاری برخود و یکدیگر با چشم اندازهای مختلف اجتماعی بررسی میکند. بکارگیری این روش برای شناخت جنبش کنونی اصلاحات و تغییرات در ساختارهای سیاسی – اقتصادی ایران معاصر میتواند کمک ارزنده ای برای یافتن آلترناتیوی مناسب ارائه دهد.
از طرفی دیگر نویسنده این سطور معتقد است که قبل از هر چیز باید این را در نظر داشت که از سو بین محیط اجتماعی که در آن ما خود را می یابیم که خارج از خواسته خود ما نیز میباشد واز سویی  دیگر رشد عمل کم وبیش آگاه ما برای تغییر آن جامعه رابطه متقابلی نیز وجود دارد. بدین معنی که هر جامعه ای بر مبنای نیازهای توسعه خود نفقط آگاهی لازم را در عمل اجتماعی کسانی که میبایستی در جهت آن تغییرات قدم بردارند ایحاد میکند، بلکه جامعه و آن گروه اجتماعی را درکنار یکدیگر قرار میدهد. این تعریف ساده  یکی از مهمترین اصول اولیه علم جامعه شناسی است. اما برمبنای همین فرضیه ساده مشاهده خواهیم کرد که برای تغییرات کلان دریک جامعه پیش شرطهای عینی و ذهنی حداقلی از جامعه نوین لازم است که میبایستی در درون جامعه کهن ایجاد شود. این به بیانی دیگر همان اصلاحات قدم بقدمی است که جامعه را برای چرخشی سریع و تغییرات ساختاری آماده مینماید. اگر در جامعه ایران روند اصلاحات ادامه یابد و در نتیجه آن گشایش نسبی حاصل شود که برمبنای آن رشد آگاهی اجتماعی (سیاسی و تشکیلاتی) در بین اقشار جامعه شکلی ساختاری بخود بگیرد آنگاه اگر مردم قصد تغییرات کلان نیز داشته باشند این اصلاحات پیش شرایط های لازم برای آنها را قبل از آن چرخش سریع مهیا نموده است. اگر این تغییرات اولیه انجام نشود حتی در صورت تحقق یافتن یک انقلاب اجتماعی بدلیل عقب ماندگی ساختاری بخشهای عقب مانده این جامعه خیلی سریع همان وضعیتی را بازتولید میکند که انقلاب و انقلابیون قرار بوده آنها یا ملغی کنند و یا سعی کرده بود که آنها را برچیند. به بیانی دیگر بدلیل عقب ماندگی بعضی از ساختارهای سیاسی - اقتصادی و حکومتی - سنتی بدون پشت یرگذاشتن این اصلاحات بازگشت به استبداد، حتی در صورت پیروزی یک انقلاب اجتماعی، اجتناب ناپذیر خواهد بود.
 پیروزی انقلاب بهمن و تشکیل یک جمهوری اسلامی نمونه تاریخی این بازگشت به استبداد در ایران معاصر است. قیام بهمن حرکتی انقلابی - مردمی علیه استبداد سلطنتی بود که منجر به سرنگونی حکومت استبدادی و دربار شاهنشاهی شد. اما بدلیل نبودن آن پیش شرطهای عینی و ذهنی لازم برای گذار از دوره انتقالی پس از انقلاب ( اجتماعی شدن فرهنگ دموکراتیک و تحمل دگراندیشان، اجتماعی شدن اقتصاد و سیاست که بتوان برمبنای آنها شرایط فعال و آزادی ایجاد نمود که هر فرد بتواند بمنافع کل جامعه و فراتر از خود نگریسته) منجربه بازگشت دوباره استبداد چندین هزار ساله شد که اینبار بار مذهبی قرون وسطایی را بشکل ایدئولوژی پرداخته و بر دوش گذاشته بود گردید.
پس از پیروزی انقلاب تحت فشار انقلابیون برای مدت کوتاهی حکومت جمهوری اسلامی از درآمد سرشار نفت و دیگر منابع طبیعی بخشی از بودجه دولت را برای بهبود وضعیت نامناسب زندگی مردم تهی دست بمصرف میرساند. از طرفی دیگر بمرور زمان هر چه قدرت حکومتی خود را بیشتر و تثبیت مینمود همزمان خفقان و فشاربیشتری را برهمه اقشار جامعه تحمیل میکرد. ریشه های حکومت استبداد ایرانی را که مردم سالها برای از بین بردن آن مبارزه انقلابی کرده و از جمله سلطنت پهلوی را سرنگون کردند، این حکومت با چهره ای مذهبی پس از چند سال حکمرانی احیاء و آبیاری نمود. نتیجتا حکومت استبداد ولایت فقیه جایگزین حکومت استبداد ساطنتی ایران گردید. آخوندهای حوزه ها و دیگررهبران پان-اسلامیست که جایگزین کارمندان ارشد دولت شاهنشاهی شدند درآمدهای سرشارآنها را نیز تصاحب کرده و شروع به غارت منابع طبیعی و غیر طبیعی وغیره نمودند. بدین ترتیب رهبران جدید قدرت حکومتی را بمثابه ابزاری نه برای پیشبرد اهداف انقلاب بلکه برای استیلاء سیاسی – مذهبی خود علیه مردمی که آنها را بحکومت رسانده بودند بکار برد. نهایتا با گذشت زمان جناح های قویتر حکومت از همان قدرتی که مشترکا با جناحهای میانه رو و رادیکال خود برای حفظ رژیم دردست هرم دولتی انباشت کرده بودند برای پاکسازی و تصفیه جناحهای ضعیفتر حکومتی استفاده نمود.
از طرفی دیگر مردم نیز پس از چند سال توحم نهایتا از این رژیم استبدادی بدلیل بی عدالتی سازمان یافته بتوسط دولتش و خفقان حاکم بر جامعه بتوسط دستگاه پلیسی – مذهبی آن دست شستند. فقدان قدمی جدی بجلو در تولید و اقتصاد و درجا زدن در توسعه سیاسی – فرهنگی باعث بحرانهای ادواری در جامعه ایران شد. شکل پاسخ به این بحران را از طرف مردم و همچنین حکومت درماههای گذشته در خیابانهای ایران شاهد بودیم. جنبش اصلاحات در ایران که "سبز" نامیده میشود میتواند با مبارزات خود برخی از پیش شرطهای عینی و ذهنی لازم برای پیروزی یک انقلاب عدالتخواهانه و آزادی طلب را در ایران فردا فراهم نماید.
 جامعه مدنی ضعیف ایران و نهادهایی که با اندیشه مدرن مانند جمهوری و دولت ملی در ایران شکل گرفته اند خود محصول جنبشهای اجتماعی گذشته ایران هستند. نخستین قدم برای ایجاد یک دولت ملی که پس از انقلاب بهمن موجودیت یافت را انقلاب کبیر مشروطه در یک قرن پیش برداشت. خود این جنبشها نیز محصول پیش شرطهایی عینی و ذهنی بودند که در ایران بوجود آمده بود. این پیش شرطها خود محصول دینامیزمی بود که عنصر خارجی آنرا بوجود آورده بود. برای مثال تاثیر دو شکست ارتش ایران از ارتش روسیه تزاری که منجر به فرو پاشی دولت و سلسله استبدادی قاجار شد و سپس اشغال ایران در طول جنگ جهانی دوم و فروپاشی دولت استبدادی رضاخان که منجر به پیروزی جنبش مردمی برای ملی کردن صنعت نفت شد را میتوان ذکر نمود.
مشکل جامعه و حکومت استبداد اسلامی ایران اکنون اینستکه  در سالهای اخیر نیروهای مردمی رشد و خواستهای سیاسی – فرهنگی آنها ارتقا یافته ولیکن همزمان با آنها اشکال مناسب برای بهبود و رفع محدودیتهای اجتماعی ایجاد نشده که بتواند پاسخگوی این رشد و تغییرخواهی باشد. رشد نیروهای مردمی در ایران معاصر یک طبقه اجتماعی جدیدی را بوجود آورده است که مناسباتش با تولید و توزیع و سازمان اجتماعی همخوانی با دوران سرمایه داری پسین و اندیشه پست مدرنیته دارد. این طبقه اجتماعی که متشکل از زنان، دانشجویان، معلمان، و کارگران میباشد کارآموزی عدالت خواهی و آزادی طلبی خود را در مبارزات سیاسی پس ازانقلاب درکشمکشها با استبداد اسلامی بدست آورده و بنظر میرسد که آماده برای ایجاد تغییرات رادیکال در قدرت سیاسی  و حکومت است.
جامعه ایران در این مرحله خاص از توسعه خود خصوصیاتی را داراست که در آن تغییرات عمیق اجتماعی و خاتمه دادن به عقب ماندگی های فرهنگی - اجتماعی امکان پذیر است. از یک سو رشد نیروهای تولیدی بحدی است که بیشتر و بیشتر با شکل موجود اجتماعی اقتصاد و ابزار تولید و توزیع اجتماعی و شکل مدیریت تولید اجتماعی نفقط همخوانی ندارد بلکه کاملا در تضاد قرار گرفته است. خواستهایی چون توسعه سیاسی و رشد صنعت، تمرکز سرمایه و محدود کردن بنگاهای اقتصادی حکومتگران استبداد اسلامی، همکاری با کشور های پیشرفته و خواست معقول شدن نظام سرمایه داری با اقتصاد عدالت گستر، اینها زمینه های اجتماعی شدن تولید و توزیع و نظام سیاسی در ایران را میتوانند ایجاد نمایند. از سوی دیگربنظر میرسد پیدایش یک طبقه اجتماعی جدید و مدرن وتحکیم و تقویت آن که تصاعدا کیفیتهای لازمه برای یک تغییر عمیق اجتماعی را بدست آورده است نشان از خصوصیت دیگری در جامعه ایران باشد که در آن استبداد ایرانی - اسلامی گورکن خود را دراین طبقه اجتماعی تولید کند.
زندگی در شهرهای بزرگ، امید و مبارزه برای یک زندگی بهتر و مدرن، شرکت فعال در مسائل اجتماعی- سیاسی ، از طرف دیگر زندگی زیرسلطه این نظام استبدادی اسلامی کهن، این طبقه اجتماعی نوین را نتنها با خواستهای خود بلکه با جوهره کیفی همبستگی مبارزاتی آشنا نموده است. این طبقه با همکاری و جدیت دراندیشه وعمل مشترک امکان دوباره سازماندهی بنیادهای زندگی اجتماعی – اقتصادی ایران را هم اکنون بدست آورده است.
هر چه تضادهای بنیادی درونی حکومت استبداد ایرانی- اسلامی تعمیق پیدا کند مبارزات این طبقه اجتماعی شعله ورتر میشود و هر چقدر اصلاحات درایران امروز در بسترهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نظامی، مالی، و غیره عمیقترانجام بپذیرد امکان تسخیر قدرت سیاسی و نتیجتا انقلاب اجتماعی (عدالتخواه – آزادی طلب) برای این طبقه نوین اجتماعی در یکی از همین فرداها سهلتر فراهم خواهد شد.

داریوش راد


خلاصه فرضیه ای برای روند تکامل و تغییرات در ایران معاصر


قبل از 1964 ماتریالیسم تاریخی را اینطور تفسیر مینمودند که تاریخ شامل بوده است از یک تسلسل از رخدادهای همگون جهانشمول از مرحله توسعه اجتماعی که مراحل مختلف توسعه نیروهای تولیدی را بهم مربوط میکند. منطق اصلی و یا همه جا حاضرتوسعه تولید مادی آنچنان فرض میشد که هر مرحله جایگزینی با آشکار نمودن تضادهای درونی مرحله کنونی مرحله بعدی را ناشی میشد که فاز بالاتری از تولید اقتصادی و توسعه اجتماعی داشت. بنابراین قانون توسعه اجتماعی، روندی همانند و یا رخداد این مراحل، در تاریخ هر جامعه ای یافت شدنی و قابل مشاهده است.

این تفسیراز ماتریالیسم تاریخی از دو نوشته کم وبیش پراگماتیک مارکس ریشه گرفته است. اثر اول "بیانیه کمونیست" است و دیگری "مقدمه برهمکاری بر نقد اقتصاد سیاسی" میباشد. در اثر دوم مارکس مینویسد: درطرحی کلی، شیوه های تولید آسیایی، کهن، فئودال، و بورژوازی مدرن را میتوان بمثابه مراحلی که توسعه را در رشد اجتماعی اقتصاد شکل داده اند تخصیص داد. این چند خط در نوشته های مارکس نتنها موضوع بحث و جدل بین سوسیالیستهای جوامع مختلف تا به امروز بوده بلکه متاسفانه همزمان اندیشه تکخطی بودن رون تکامل تاریخ بشری را بمثابه تنها مفهوم غالب برای شناخت رشد و توسعه جوامع بین اغلب این گروه ها رایج نموده است. به بیانی دیگر معنی این نوشته اینست که قوانین رشد و تکامل کلیه جوامع بشری همگون و همسان و همشکل .... میباشد و برای مثال با داده های تئوریک برگرفته از واقعیات جوامع غربی سعی میکنند که مسائل ایران را تئوریزه و سپس راه حل ارائه دهند. به بیانی ساده تر این گروه های سوسیالیستی با فرض نمودن داده های تئوریک در بیانیه کمونیست که در صد و پنجاه سال پیش بتوسط مارکس نوشته شده و خود برگرفته از واقعیات آنروز جوامع اروپایی است و راه حلی برای تغییرات در این جوامع پیشنهاد میکند و هیچ ربطی به جامعه دیروزی و امروزی و فردایی ایران ندارد میخواهند تئوری و برنامه عمل ارائه دهند.

بغییر از این دو اثرمارکس، متاسفانه نوشته های انگلس نیز، بخصوص از دوره "آنتی دورینگ" ببعد نقش مهمی در برپایی اندیشه یکخطی بودن تاریخ بشری بمثابه الگویی تعصب آمیزنقش دارد. ایندو معتقد بودند که برای رسیدن به سوسیالیسم مدرن نفقط نیاز به پرولتاریا که انقلاب را بانجام میرساند هست بلکه همچنین نیاز به یک بورژوازی که در دستانش نیروهای تولیدی جامعه توسعه یافته اند و بمرحله ای رسانده اند که اجازه از بین بردن نهایی اختلافات طبقاتی را امکانپذیر میکند میباشد... درنتیجه همانقدر که پرولتاریا یک پیش شرط لازم برای انقلاب سوسیالیستی است بلکه بورژوازی نیز پیش شرط دیگر آن است. در حقیقت روند کامل مرحله های اجتماعی کشورهای غربی برای ایجاد سوسیالیسم در آن کشورها برای کشورهای دیگر نیز لازم بوده و آلترناتیو دیگری وجود ندارد.

شروع مشکلات تئوریک و پراتیک از آنجا بود که چپ ایران سعی نمود آن چیزی را که مارکس بمثابه بورژوازی مدرن در غرب و شیوه تولیدی آن که به جغرافیایی مشخصی تعلق داشت را بمثابه الگویی جهانشمول از توسعه اجتماعی به ایران نیز تعمیم دهند. اما چپ ایران باید توجه کند که ماتریالیسم تاریخی بمعنی کپی کردن پیش شرط ها و یا الگوها ی جوامع پیشرفته و بخیه زدن آنها به تاریخ ایران وسپس ارائه آلترناتیو برمبنای اتفاقات گذشته و حال آن جوامع برای انطباق جمعبندی خود بر تاریخ ایران نمی باشد. آیران نه طبقه بورژوازی مدرن دارد و نه طبقه پرولتاریا، اما کارگرغیر متشکل و سرمایه داری متشکل در دولت مشخصه الگوی ایران است. ایران نه نظام بورژوازی مدرن دارد و نه در گذشته نظام فئودالی که از تضادهای درونی آن بورژوازی مدرن ایجاد گردد داشته است.

قوانین تاریخ هیچ ربطی به الگوهای فضل فروشانه اینوع جریانها ندارد. ناموزونی بمثابه کلی ترین قانون روند تاریخ خودش را خیلی روشن و با پیچیدگی های خود در سرنوشت جوامع عقب مانده آشکار میکند. زیر شلاق نیازها فرهنگ عقب مانده این مردم میبایستی جهشی کند. از قانون جهانشمول ناموزونی قانون دیگری منتج میشود که آنرا توسعه مرکب نام نهاده اند. ببیانی دیگر ترسیم مشترک مراحل توسعه اجتماعی، ترکب مراحل جداگانه، مخلوطی از اشکال کهن و نو. بدون این قانون، که البته میبایستی در کلیت مادیش در نظر گرفته شود، فهم تاریخ ایران غیرممکن است.

در زیر فرضیه توسعه اجتماعی در ایران معاصر را فرموله خواهیم کرد.

الف- جوامع به دوگروه که ذاتا بایکدیگر متفاوتند تقسیم میشوند. گروه اول جوامعی است که آنها را پیشرفته و یا غربی مینامیم. در این جوامع ساختارهای اجتماعی – اقتصاد و نهادهای اجتماعی - سیاسی امروزی با هر آن شکلی که در گذشته و تاریخا داشته اند بطور بنیادی تفاوت دارند. اینها جوامعی هستند که قادر شدند تغییرات را بتوسط دینامیزمی که درون خود آن جوامع ایجاد شده بود بوجود آورده و شکل دهند. گروه دوم جوامعی است (شرقی) که در اصل ایستا و یا حتی راکد بوده و در نتیجه قادر نبودند که از درون تغییراتی را ایجاد نمایند. اما با گذشت زمان و بدلایل مختلف تاریخی این جوامع در معرض تهاجم و تاثیر شدید از سوی جوامع پیشرفته قرار گرفته و بهمین دلیل تغییر در این جوامع بمثابه خصوصیتی بنیادی درآمده و رابطه این جوامع با جوامع پیشرفته آنقدر حیاتی و مهم شده که امکان توسعه را خصوصا برای گروه دوم امکانپذیر ساخته است. ایران بدلیل داشتن روابط متقابل دراز مدت با جوامع پیشرفته به گروه دوم از این جوامع تعلق دارد بنابراین در معرض تغییرات اجتماعی – اقتصادی و اجتماعی – سیاسی وهمچنین تجدد قرار گرفته است.

ب- تاثیر جوامع پیشرفته بر ایران انقلابی بود. بدین معنی که در نهایت جامعه ایران را مجبورکرد که یک شکل نوین از مدیریت اجتماعی – اقتصاد را پذیرفته و سلسله مراتب سنتی را به چالش و سپس نقب زند. تجدد بر نخبگان ایران تاثیرگذاشت و موجب تغییردراندیشه آنها شد. تجدد همچنین الگوهای جدید را مرسوم کرده و نتیجه آن نهایتا معیارهای مقایسه ای در جامعه بود. حرکت بسوی تجدد میتوانست مستقیما با انبساط سرمایه و یا شبه استعمار شکل بگیرد، برای نمونه مثال ایران، که از نظر سیاسی البته مستقل باقی ماند. اما این حرکت میتوانست تاثیر عمیقتر و سریعتر داشته باشد اگر پیش از دوران انبساط سرمایه شکل میگرفت. درعمل مبارزه ضروری برای استقلال به پذیرش بیشتر روشهای مدیریت اجتماعی – اقتصاد جدید و توسعه تکنولوژیکی انجامید که نتیجه آن گسترش هرچه بیشتر ازهم پاشیدگی روش زندگی سنتی کهن ایرانی بود.

پ- رابطه متقابل بین جامعه رو بتجدد ایران و جوامع پیشرفته نخست ایران را بسوی پذیرش نمودهای قدرتی این جوامع، حداقل در برخی از بخشها، سوق داد. این حرکت منجر به کپی کردن تکنولوژی توسعه یافته و روشهای مدیریت اجتماعی اقتصاد گردید. تغییرات درهرحال نمیتوانست تحقق پذیرد بدون همزمان کپی کردن روابط اجتماعی - سیاسی که این مدل جدید لازم داشت. این نتیجتا چالشی را در مقابل حاکمیت سیاسی ایران قرار داد و آن این بود که چگونه میتوان روش مدیریت اجتماعی اقتصاد را تغییر و تکنولوژی را توسعه داد بدون اینکه روش کهن زندگی و روابط اجتماعی - سیاستی را مختل ننمود. حاکمیت سیاسی این چالش را طریق تغییرات در مدیریت اجتماعی اقتصاد و کنترل بیشتربرروابط اجتماعی - سیاسی از طریق مداخله بوروکراتیک، کنترل کامل بر مدیریت اجتماعی اقتصاد، مشخصا شکل گیری سرمایه، و نهایتا زور و خفقان پاسخ داد. ایجاد و رشد روابط نوین اجتماعی را با سرکوب نمیتوان کاملا کنترل نمود، چرا که این روابط علیرغم سعی دولت برای جلوگیری رشد آنها ایجاد شد.

ت- ایران ازتجارب جوامع پیشرفته برای توسعه خود بهره جست و در روند نوسازی خود مستقیما بسوی محصول نهایی حرکت نمود، و مسائل مربوط به توسعه اجتماعی اقتصاد و تکنولوژی را که دیگر کشورها سالها برای آنها فعالیت نمودند را بدون مشکلات آنها پشت سر گذاشت و تنها از نتایج مطلوب بدست آمده در کشور های پیش رفته برای منافع خود بهره گرفت. این نفقط زمان رسیدن به توسعه صنعتی در ایران را کمتر نمود بلکه همچنین روند دیگری را نیز ایجاد کرد که در هر حال به پیدایش مدل دیگری انجامید که مدل جوامع پیشرفته را نیز در خود شامل میشد و در برخی موارد از آنها نیز فراتر رفت. نتیجه آن از یک سو ازهم گسیختن مدل زندگی سنتی و از سوی دیگر نوگرایی مدل جدید، و نهایتا ویژه گیهای درهم تنیده این دو مدل.

ث- بخاطر جهش از روی بعضی از مسیرهای توسعه که جوامع پیشرفته آنها را ناچارا میبایستی از سر میگذرانند مدل جدید نتایج نادری ببار آورد و آن گذر نمودن از بعضی از سازمانهای اجتماعی بود که در جوامع پیشرفته ایجاد آنها اجتناب ناپذیر بود. آن گروه بندیهای اجتماعی که میبایستی ایجاد میشد، که در مدل جوامع پیشرفته بدلیل جهش نکردن از مرحله ای از توسعه بخود شکلهای متناسب با تولید در آن دوره ها را گرفته بود، در ایران ایجاد نگردید. از طرفی دیگر گروه های اجتماعی که پیش شرطی برای مدل نهایی در ایران بودند متبلور شدند. همزمان، آن عناصر اصلی که از مدل قدیمی در کل رژیم باقی ماند عبارت بودند از گروههای اجتماعی - سیاسی تمامیت گرا در کنار حاکمیت سیاسی، بدلیل قدرتی که بخاطر کنترل بر مدیریت اجتماعی - اقتصاد انباشت نموده بودند، گروههای اجتماعی - سیاسی مذهبی، بدلیل قدرتی که بخاطر کنترل بر بخشهای سنتی اقتصاد انباشت نموده بودند، گروههای خرده مالکان سنتی، بدلیل اینکه فروپاشی آنها میبایستی فقط صنفی و محدود میبود چرا که میبایستی تا ایجاد بخشهای مدرن آن صنفها به جامعه خدمت میرساندند. بنابراین نتیجه نهایی و متفاوت پروسه تغییرات و تکامل در ایران در مقایسه با جوامع دیگر عبارت بودند از دوگانگی در ساختارهای اجتماعی، امتیازات نامحدود برای بوروکراتهای دولتی، پیدایش و گسترش چند شاخه از صنعت پیشرفته، گروههای وسیعی از خرده مالکان، و نهایتا یک جامعه مدنی بسیار ضعیف، بود.

این وضعیت مشخصه منحصربه روند توسعه جامعه ایران معاصر است که در زیر جزئیات آنرا بازنویسی خواهم کرد.

الف – اگر چه جامعه ایران کاملا پیشرفته نیست اما در بعضی جهات همانقدر پیشرفته است که جوامع پیشرفته.

ب – بالعکس، بعضی از بخشهای جامعه هیچ تغییری نکرده، حداقل در ظاهر، بنابراین تاثیر عمومی جوامع پیشرفته بر ایران غیر متعادل بوده است، تقسیم ناموزون تولید در اشکال جدید، قطب بندی جامعه به گروه های مختلف که ارتباطشان بیکدیگر نه منطقی را دنبال میکند و نه ربط مستقیم طبقاتی دارد.

پ – در مجاورت هم قرار گرفتن دو مدل، یکی بسیار نو و دیگری بسیار کهنه، بی ترتیبی مطلق و یک مجموعه اقتصاد و ساختار اجتماعی غیر عقلانی که در بسیاری از جهات ضد مولد یا خود را مغلوب نمودن، ایجاد نمود.

ت – همزیستی دو "مدل" ذاتا متفاوت و متضاد از جامعه درون یک ساختار اجتماعی مقایسه تطبیقی، آگاهی به آلترناتیوها، و احتمالا، هوشیاری از عقب ماندگی ایجاد کرده، آگاهی از این حقیقت که جامعه در مقایسه خودش با دیگران است، که در بسیاری از جهات دارای کمبود است.

ث –روشهای جدید از تولید اهداف و امیال جدید ایجاد کرده که در مغایرت با قبلی ها است اما چون قبلی کاملا پذیرفته نشده و آخری هنوز بطور کامل رها نشده بنابراین سردرگمی درمورد اهداف و تصادم بین ایندو خواهد بود.

ج – تضاد ذاتی در توسعه ناهمگون، رشد آگاهی درمورد عقب ماندگی و آلترناتیوها، درگیری بین اهداف، همه اینها ناهماهنگی و بی ثباتی ایجاد کرده، که این وضعیت سیاسی بالقوه انفجاری است. در حقیقت، ذات ویژه و دینامیک عقب ماندگی انقلاب را اجتناب ناپذیر میکند. و این انقلاب، همانند جامعه عقب مانده که از آن سر بر کشیده است، خصوصیات بی سابقه، ترکیبی مرکب که نمایشی است از کهنگی و معاصر، خواهد داشت.


داریوش راد